سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقدمه‌ای بر دکترین مهدویت

جمعه 85/10/15
10:51 عصر
بنده خدا

نویسنده: حسن عباسی

در دکترین مهدویت دین و گزاره‌های مبتنی بر نمادهای دین مطرح می‌باشند. نکته مهم در این مبحث اینست که مکاتب مادی و یا مکاتب الهی، مفهومی به نام مهدی و مهدویت را قبول دارند یا خیر؟ در جواب باید گفت که، اکثر قریب به اتفاق ادیان چه الهی و چه مادی، ظهور منجی را در آینده حیات زمین بر می‌تابند، اما ضروری است که باید برای تبیین این مسأله به گزاره‌های ابتدائی خلقت پرداخت. آنچه که به عنوان حوزه تفکر دینی و یا غرب و یا شرق در بستر جغرافیایی می‌شناسیم، دارای تقسیم‌بندی شناخته‌شده‌ای است. تمدن روح‌گرا و یا تمدن اسپریتوالیستی (Spiritualistiy) از شرق ایران در یزد آغاز و در یک پروسه زمانی طی 2500 سال به منتهی‌الیه شرق جهان یعنی ژاپن می‌رسد. این تفکر دارای حرکت گریز از مرکز بوده است، یعنی تفکر روح‌گرا و تفکری که در همه چیز رمز و راز مشاهده می‌کند از ایران شروع و در هند به اوج خود می‌رسد. سپس با تفکر بودائیسم و هندوئیسم به تبت و چین رفته و با افکار کنفوئیسم لائوئیسم تا ژاپن بسط و گسترش پیدا می‌کند. با همین دین غرب نیز تاریخی حدود 3000 سال را برمی‌تابد. اولین نمونه مکتوب تمدن غرب، ایلیاد و اودیسه هومر است. حوزه تفکر دینی غرب از مغرب ترکیه آغاز و با همان نیروی گریز از مرکز به سمت یونان و مناطق آتن و اسپارت این کشور حرکت و سپس به روم، فرانسه، انگلیس و امروز نیز در ماوراء اقیانوس اطلس یعنی امریکا انتشار یافته است. وجه اشتراک دو حوزه شرق و غرب نیروی گریز از مرکز این دو تمدن است. تفکر فیلسوف‌های غرب باستان از تالس و آلکس‌مندر در ترکیه امروزی آغاز و به سقراط، ارسطو، افلاطون در آتن می‌رسد. در روم و ایتالیا گسترش پیدا کرده و توسط فیلسوف بزرگ آلمانی،‌ فرانسوی و انگلیسی در قرون اخیر همچون دکارت، هگل و کانت به اوج شکوفائی خود می‌رسد. سپس بر اساس همان نیروی گریز از مرکز که گفته شد امروزه تمدن روح‌گرای شرقی و یا راسونالیستی غرب نیز در ایالات متحده امریکا به طور شاخص ظهور می‌یابد. تمدن غرب به دنبال آن است که همه چیز را با نگاه خردگرایی و راسیونالیستی تجربه کند، در حالی که تمدن روح‌گرای شرقی و یا اسپریتوالیستی همه چیز را در روح مشاهده می‌کند. در تمدن غربی آنچه که ماوارء انگاشته می‌شود، حتی مانند خدایان صورت و ظاهر دارند و قابل رؤیت می‌باشند خدای آتش، خدای خاک، باد، طوفان، خشم و زیبایی همه قابل مشاهده هستند و اصولاً آنچه که از آن به عنوان اومانیسم و یا اصالت انسان نام می‌برند در 2500 سال پیش پایه‌گذاری شده، اگرچه دکارت در قرون حاضر آن را برجسته کرد. در نگاه تمدنی غربی انسان کاملاً برهنه پرستش می‌شود و عریان دیدن انسان و خدایان حاصل تفکر و نظام معرفتی فردگرای تعیینی غرب است. در ابتدا از نگاه غرب ماده اولیه خلقت آب، خاک و آتش است. در دوره فیثاغورث عدد را ماده اولیه خلقت بر می‌شمارند و در نهایت به خردگرایی افلاطون و ارسطو می‌رسند و این تفکر خردگرایی غرب امروز نیز در جای‌جای حوزه تفکری غرب قرار دارد. تعیین دیدن انسان غربی در هیچ برهه‌ای به گوشه رانده نشد و این دید ماوراء بود که طی این 3000 سال در انزوا قرار داشته است، حتی در قرون وسطی که از آن به عنوان عصر کلیسا و قرون ایمان و دین یاد می‌کنند نیز، انسان غربی با ماوراء روح دچار مشکل بوده است اما در نقطة مقابل آن تالیسم شرقی همه چیز را در روح می‌بیند. صدای خواننده هندی که ترس و لرزش در آن به وضوح قابل درک است، به دلیل همین دید اسپریتوالیستی و روح‌گرایی حاکم بر تفکر شرقی است. این انسان همه چیز را دارای رمز و راز می‌داند. اما به ازای این دو حوزه معرفتی، تفکری نیز در بستر جغرافیایی دیگری قرار دارد که از شمال به قفقاز، از جنوب به سودان، از شرق به داخل ایران و از غرب به قبرس منتهی می‌شود. این لوزی را به عنوان سرزمین وحی می‌شناسیم.

در این منطقه جغرافیایی 124 هزار پیامبر نازل شده‌اند، نوع نگاه معرفتی این منطقه،‌ وحی‌گرا در کنار نگاه روح‌گرا و خردگرایی صددرصد است. این حوزه معرفتی که از دو حوزه شرقی و غربی قدیمی‌تر بوده و تاریخ آن به آغاز زندگی بشر در روی زمین می‌رسد با نگاهی به عالم وحی در نقطه مقابل دیدگاه‌های دیگر قرار گرفته است. از منظر منتقدان به این تفکر، پیروان هندوئیسم، شینتوئیسم، کنفسوئیسم و لائوئیسم هر چند که دارای مبانی فلسفی به مراتب برتر از غرب می‌باشند مشترک محسوب می‌شوند. غرب نیز از همان آغاز با این دید هنوز نتوانسته از منجلاب و گرداب خودساخته رهایی یابد. در حوزه تفکری وحی‌گرا، در یک مقطع بدلیل عدم گسترش وسائل ارتباطی، بعد جغرافیایی و فاصله مکانی نزول پیامبران کم است. مثلاً‌ در یک برهه از زمان و در دو شهر نزدیک به هم دو پیامبر هدایت بشر را به عهده داشتند. مانند حضرت ابراهیم (ع) و حضرت لوط (ع). اما با گسترش وسائل ارتباطی، بعد جغرافیایی و نیز زمانی نیز گسترده‌تر می‌شود. به طوری که حضرت عیسی (ع) و پیامبر گرامی (ص) در مقاطع زمانی متفاوت و مناطق جغرافیائی گوناگون و با فواصل دور از هم به پیامبری برانگیخته می‌شوند، حضرت عیسی (ع) در فلسطین و پیامبر اسلام (ص) در جزیره‌العرب. این امر بدلیل رشد فرهنگ بشری در آن مقطع بوده است. این رشد فرهنگی بخصوص در امت‌های، 3 پیامبر اولوالعزم یعنی حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع) و پیامبر بزرگوار اسلام قابل مشاهده است. در واقع زعامت این 3 بزرگوار، رهبری عقلی است. به این معنی که حضرت موسی (ع) در دربار فرعون مصر با جادو و سحر مقابله می‌کرد، حضرت عیسی (ع) با دَم مسیحایی خویش مردگان را زنده می‌کرد و پیامبر اسلام (ص) نیز با قرآن به هدایت مردم می‌پرداخت. این نوع مبارزه بدان معناست که در آن عصرها، مردمان در هر یک از دانش‌های یاد شده به اوج خود رسیده بودند.

در زمان حضرت موسی سحر و شعبده را کامل یاد داشتند، اما عصای حضرت موسی (ع) تمامی امور آنان را باطل می‌کند، مردم دوران حضرت مسیح (ع) برای اکثر بیماری‌ها راه درمان داشتند، اما آن حضرت با معجزه‌ای به مبارزه با آن می‌رود. گروهی خرافه‌پرست بر این تصور هستند که این بزرگواران با جادو، پیروان خود را اداره می‌کردند، در حالی‌که این‌گونه نیست. امروزه با تمامی امکانات، ساختمانی را که می‌سازند باید 40 الی 50 سال دیگر خراب کرده و از نو به جایش ساختمانی دیگر بسازند. اما در مصر اهرام ثلاثه بعد از گذشت 4000 سال همچنان پابرجا باقی مانده است. آیا کسی باور می‌کند که ساخت این اهرام جادوگری باشد. پس نمی‌توان برای آنان درک و دانشی کمتر از اکنون قائل شد. عصای حصرت موسی (ع)، دانشی بوده است که دانش‌های دیگر را باطل می‌کرد و یا زنده کردن مردگان دانشی بوده، فراتر از دانش‌های مردم زمان حضرت عیسی (ع)، همانطور که قرآن کریم، برتر و فراتر از دانش مردم عصر خود بوده و به عنوان یک معجزه، کفار را به مبارزه می‌طلبد.

این بزرگواران به عنوان اسطوره و نماد و الگو در برابر مردمان عصر خود و سایر اعصار قرار دارند. اما در عصر حاضر مردم به ویژه در غرب، در جادوی ایدئولوژی دانش‌گرایی، گیج و متحیر به سر می‌برند، چرا؟ اسطوره‌های آنان دیگر پیامبران نیستند، بلکه کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر امیال و نفس آنان را ارضاء می‌کنند، ستایشی که از هنرپیشه‌های غربی‌، فوتبالیست‌ها و خواننده‌ها می‌شود به همین دلیل است. امروزه توجه مردم به نشریات زرد، برای اینست که بدانند که فلان ورزشکار چه می‌خورد، فلان هنرپیشه به چه علاقه دارد و فلان خواننده با چه ماشینی رفت و آمد می‌کند. اینها اسطوره‌های مردم عصر حاضر هستند، دیگر برای یافتن اسطوره نیازی به زئوس، ونوس نیست، امروزه این افراد هستند که پرستش می‌شوند. تفکر فلسفی که امروز بر جهان حاکم است،‌ از اندیشه کسانی است که اکثر قریب به اتفاق آنان خانواده تشکیل نداده‌اند. به عنوان مثال تنها دختر دکارت، حاصل یک ارتباط نامشروع است، اکثر آنها خودکشی کرده و افراد ناراحتی بوده‌اند. حتی در بین همین فلاسفه، افراد همجنس‌باز نیز وجود دارد.

حال عده‌ای تصور می‌کنند که می‌شود با افکار این افراد جهان را اداره کرد. در واقع اینان با هر دینی که هستند نمی‌توانند بشر را به سرمنزل مقصود برسانند یهودیت که اصولاً چنین ادعایی ندارد، مسیحیت تحریف شده هم که ذاتاً سکولار است. این افراد که خود را جزو پیروان این ادیان برمی‌شمارند، قاعدتاً نیز نمی‌توانند برای آینده بشر برنامه‌ای داشته باشند، بر همین اساس است که فردی همچون فوکویاما در دهه گذشته مسأله پایان تاریخ را مطرح می‌کند و “لیبرالیسم” را ایدئولوژی برتر و مطلق جهان معرفی می‌کند و سعادت و رهایی بشر را در پیروی از این مدل حکومتی می‌داند. ده سال بعد همین فرد کتاب “پایان نظم” را بر اساس فرسایش اجتماعی و معضلات درونی جامعه امریکا می‌نویسد. بنابراین ادعای وی برای سعادت بشر به این منجلاب ختم می‌شود. اما تنها تفکردینی که ادعای هدایت و سعادت بشر دارد،‌ اسلام و مذهب تشیع است، ادعا که نه، یک واقعیت تفکر دینی اسلام، انسان را هدایت می‌کند اگر امروز کشور ما دچار معضلات بسیاری است، به دلیل این است که نظام مدیریتی ما برای اداره جامعه برنامه‌ریزی می‌کند نه برای هدایت جامعه و این اداره با فرهنگ و تفکر دینی ما تعارضی دارد. بنابراین براساس این تفکر انسان را باید هدایت کرد، آنهم با آموزه‌های وحیانی، لذا این دین است که برای آینده بشر برنامة تدوین شده دارد. در دکترین مهدویت هم، منجی برای هدایت بشر می‌آید نه برای اداره انسان، اینکه ائمه ما نتوانستند موفق شوند برای این بود که دست‌های پلیدی، در برابر هدایت مردم توسط ائمه ایجاد کردند و نگذاشتند دکترین غربی در جامعه محقق شود و این تلاش‌ها به حدی رسید که از امام هشتم به بعد ائمه ما در سنین پائین به شهادت رسیدند و امام دوازدهم نیز در سنین پائین غیبت‌شان آغاز شد. لذا بر اساس ادبیات قرآن، ادبیات وحیانی و ادبیات شیعه، برای هدایت جامعه نیاز به یک انسان پاک و معصوم است که هم‌اینک بر حسب مقتضیات زمان در پس پرده غیبت حضور دارد و شیعه منتظر آن یار سفر کرده است. در ادبیات شیعه، انتظار ظهور، تلاش و آزمونی است برای هدایت و سعاد بشر، پس نباید تنها منتظر منجی شد، بلکه باید تلاش کرد. اساساً در مذهب، بحث بر رفتن است نه راکد ماندن. فرد بت‌پرست از خود می‌خواهد به سمت بت‌ حرکت کند،‌ فرد مؤمن از خود می‌خواهد به سمت خدای خود حرکت کند، اما یک فرد انسان‌محور و معتقد به اومانیسم به سمت کسی حرکت نمی‌کند، زیرا خود را محور همه چیز می‌داند، بر همین اساس نمی‌توان بین (اومانیسم و اسلام) ارتباطی قائل شد. اینکه عده‌ای سعی در ترویج این افکار پوچ در جامعه اسلامی ما دارند، دچار التقاط فکری هستند. پس مذهب یعنی حرکت، اینکه شما اکنون در روی نقشه جهان یک کشور شیعی مشاهده می‌کنید بر اساس همین حرکت است. جریان‌های منحوسی سعی در حذف فکری و جسمی ائمه داشتند. آنها را شهید کرده و پیروان آنان را آزار و اذیت می‌کردند، بر همین اساس بود که امام دوازدهم در دوران کودکی غیبت را به فرمان الهی اختیار کردند. اما شیعه با حرکت به سوی رشد و کمال از حرکت نایستاد و با کمک 61 زعیم خود توانست راه خود را در مسیر پر پیچ و تاب حوادث بپیماید.

و بعد از سال‌ها به چنان رشد و بالندگی برسد که بتواند حکومتی شیعی در جهان ایجاد کند. پس از غیبت امام زمان (عج) زعامت جامعه شیعه را بزرگانی همچون علامه مجلسی، شیخ مفید، سید رضی، علامه حلی، مرحوم کاشف‌الغطا بر عهده داشتند. به خاطر تلاش و کوشش این بزرگواران بود که شیعه زنده و پویا به حرکت خود ادامه داد در عصر حاضر و در ادامه این راه حضرت آیت‌ا… بروجردی با یک نهضفت فرهنگی، جامعه شیعه را هدایت و رهبری می‌کند و بزرگانی را در حوزه در فضای آرام سیاسی تربیت می‌کند و با این تلاش، راه را برای امام راحل (ره) که نهضت ایشان، یک نهضت سیاسی است، هموار می‌کند. امام راحل (ره) بعنوان زعیم شصتم، حق از دست رفته بشر را در غدیر، به عنوان یک فقیه غیرمعصوم به امانت گرفت و آن را پس از جهاد فراوان بدست با کفایت نفر شصت‌ویکم یعنی رهبر معظم انقلاب سپرد. نهضت شیعه بر خلاف دوره‌های قبلی که اکثراً در یک بعد مبارزه می‌کردند، در دورة ایشان در تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، نظامی، علمی و اقتصادی مبارزه می‌کند.

در جهان کنونی، نحوه حرکت نهضت شیعه، از حرکت سری و رازدار به یک نهضت علنی تبدیل گشته و یک وجه بازیگران صحنه بین‌المللی محسوب می‌شود. در دنیای معاصر در حالی که قدرت‌های استکباری، جهان را به ورطه نابودی می‌کشند و در یک محفل خیمه‌شب‌بازی به نام سازمان ملل تمامی دنیا را غارت می‌کنند، نهضت شیعه نیز در بسترسازی برای مهدویت مرزهای جغرافیائی را پیموده و برای خود مرزی به نام مرز اعتقاد و مذهب قرار داده است. امروز الگوی اکثر آزادی‌خواهان جهان نهضت شیعی ایران است، حزب‌ا… لبنان با شهادت‌طلبی، صهیونیست‌ها را از کشور خود بیرون کرد. یا به گفته شیخ احمد یاسین، برای عملیات شهادت‌طلبانه در فلسطین 5000 نفر ثبت نام کرده‌اند. آقای دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا در توجیه عمل لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها می‌گوید: این کارها را اینها از ایرانیان یاد گرفته‌اند. لذا مفهوم مهدویت، مفهومی است که هزار سال برای اعتلای آن تلاش شده که امروز در جهان فراگیر شده و در عصر تفکر مدرن یک انقلاب شیعه به وجود می‌آید. آقای میشل فوکو فیلسوف پسامدرن فرانسوی در سال 64 در روز قدس در تهران می‌گوید: این انقلاب حتی یک انقلاب پست‌مدرن هم نیست، چرا که تمام معادلة مدرن را بر هم ریخته. وی معرفت و شناختش به این مطلب نمی‌رسد که این مردم از امام حسین(ع) الهام گرفته‌اند، لذا در برابر حرکات نهضت شیعی ایران مات و متحیر می‌ماند. حرکت انقلاب ما، یک حرکت الهی بوده که در آن مردم نسبت به خداوند تعریف می‌شود. مهدویت و دکترین مهدویت، وحیانی است در برابر ادبیات تمدنی روح‌گرا و فردگرا. بنابراین مفهوم، خدامحوری در عرصه ادبیات جهان امروز، در اوج قرار گرفته است و ما موظفیم برای تحقق این امر تلاش و جهاد کنیم.